سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ چون خبر غارت بردن یاران معاویه را بر أنبار شنید خود پیاده به راه افتاد تا به نخیله رسید . مردم در نخیله بدو پیوستند و گفتند اى امیر مؤمنان ما کار آنان را کفایت مى‏کنیم . امام فرمود : ] شما از عهده کار خود بر نمى‏آیید چگونه کار دیگرى را برایم کفایت مى‏نمایید ؟ اگر پیش از من رعیت از ستم فرمانروایان مى‏نالید ، امروز من از ستم رعیت خود مى‏نالم . گویى من پیروم و آنان پیشوا ، من محکومم و آنها فرمانروا . [ چون امام این سخن را ضمن گفتارى درازى فرمود که گزیده آن را در خطبه‏ها آوردم ، دو مرد از یاران وى نزد او آمدند ، یکى از آن دو گفت : من جز خودم و برادرم را در اختیار ندارم ، اى امیر مؤمنان فرمان ده تا انجام دهم امام فرمود : ] شما کجا و آنچه من مى‏خواهم کجا ؟ [نهج البلاغه]
قاصدک
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» ای کاش بودی ای پدر اینها ولی نبود !

دل خسته ام ز سهمیه هایی که هیچ کس

باور نکرد سهم مرا سر کشیده است

باور نکرد جای تو را پر نمی کنند

باور نکرد سوی تو خنجر کشیده است

این امتیازهای کذایی که بی دریغ

طومار طعنه همه هم کلاس هاست

ای کاش بودی ای پدر اینها ولی نبود !

سهمیه سهم کینه حق ناشناس هاست

رفتی که راه باز شود ، راه باز شد

اما کنار جادّه مرا هیچ کس ندید

زیر غبار رفتن شان اشک های من

در انتظار آمدنت سیل آفرید

تو مایه غرور منی گرچه نیستی

مرد حماسه ، مرد بلاپوش شهر من

باور نکن که بی تو به پایان رسیده ام

خلوت نشین قطعه خاموش شهر من

اینک منم که در هوس چشم های تو

دل تنگم از نگاه طلب کار کوچه ها !

در حسرت چشیدن گرمای دست تو

می ترسم از شکستن دیوار کوچه ها

 

 شعر از پروانه نجاتی برگرفته از وبلاگ بانوی شعر شهدا



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ر - ع ( پنج شنبه 89/7/22 :: ساعت 11:7 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

ای کاش بودی ای پدر اینها ولی نبود !

>> بازدید امروز: 0
>> بازدید دیروز: 0
>> مجموع بازدیدها: 892
» درباره من

قاصدک

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» طراح قالب